محمد طاها محمد طاها ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

یادداشتهای فرزندم

حسنی قصه ها به روایت امروزی تو دنیای مجازی

حسنی نگو جوون بگو علاف و چش چرون بگو … موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه نه سیما جون، نه رعنا جون … نه نازی و پریسا جون هیچ کس باهاش رفیق نبود … تنها توی کافی شاپ نگاه می کرد به بشقاب! … باباش می گفت: حسنی می ری به سربازی؟ نه نمی رم نه نمی رم … به دخترا دل می بازی؟! نه نمی دم نه نمی دم … گل  پری  جون با زانتیا ویبره می رفت تو کوچه ها … گلیه چرا ویبره میری؟ دارم میرم به سلمونی که شب برم به مهمونی … گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین یه کمی به من سواری می دی؟! … نه که نمی دم چرا نمی دی؟ واسه اینکه من قشنگم، درس خونم و زرنگم اما تو چی؟ … نه کارداری! نه...
23 دی 1392

عکسهای نمایشگاه کتاب

روز پنجشنبه به اتفاق پسرم رفتیم نمایشگاه کلی به محمدطاها خوش گذشت تازه کلی جایزه گرفت به خاطره نقاشی، کار دستی، قرآن، و بازیهای فکری خلاصه حسابی بهش خوش گذشت. اینجا محمدطاها تازه می خواست اولین نقاشیشو بکشه اینجا غرفه زلزله بود خیلی جالبه که محمدطاها هر چیزی رو که روی صفحه مقابل می دید نقاشی می کرد الهی مامان فداش شه اینجا غرفه آموزش علائم راهنمایی رانندگی بود  محمد طاها کلی با این غرفه ذوق کرد اینجا محمدطاها توانست یه میسری درست کنه که تیله از اون رد بشه و وارد میدان بشه و در آخر هم یه نمایش جالب از خودش در بیاره   ...
22 دی 1392

بدون عنوان

محمدطاهای گلم وقتی که خوب توی رفتارت و بازیهات و گفتارت فکر می کنم می بینم چقدر  بی دغدغه و بدون دلیل با همه وجودت اون کاری رو که می خواهی انجام میدی اگر ما بزرگترها هم به این راحتی  بودیم هیچ وقتی چیزی به نام استرس و فکر و خیال رو تو زندگیمون نمی چشیدیم . من از شما گل پسرم سه چیز یاد گرفتم :   * بی دلیل شادبودن *همیشه به کاری مشغول بودن * خواسته خود را با تمام قوا خواستن   کودک که هستی از هرچه که هست شادی ... بزرگ که می شوی با هرچه که نیست غمگین ..   تصمیم گرفتم مثل پسرم زندگی کنم تا مثل او شاد و پر از انرژی باشم .   قند عسلم عاشقتم و عاشق...
21 دی 1392

بدون عنوان

       حلول ماه ربیع الاول ماه جشن و سرور اهل البیت ( ع )   را به تمامی مسلمین تبریک می گویم .   رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله فرمودند:   هرکس بشارت ماه ربیع الاول را به من بدهد   من هم بشارت بهشت را به او می دهم . ...
15 دی 1392

بدون عنوان

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت. یلدایتان مبارک     محمد طاها عزیزم از خدا دیگر هیچ نمیخواهم، دیگر هیچ آرزویی ندارم، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم، رویایی که همان دنیای من است و تویی که همان دنیای منی…. همه زندگی من   شاد باش نه یک روز بلکه هزار سال ... بگذار آوازه ی شاد بودنت،چنان در شهر بپی چد : که رو سیاه شوند آنانکه : بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند . ...
4 دی 1392

بدون عنوان

 یلدا بر تمامی دوستا ی گلم مبارک چه سخاوتمند است پاییز که شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولد   زمستان میکند محمدطاها جونم پنجمین یلدایت مبارک. سلام یلداتون مبارک باز هم دور هم بودن وشب نشینی های طولانی دراین شب که با تمام دغدغه های کاری همه خودشون رو موظف میدونن که این شب رو کنار هم بگذرونندفکر کنم یلدا بهانه ایی هست که ما شبی رو کنار هم سپری کنیم وتمام مشکلات زمانه رو فراموش کنیم راستی به تمام پدرومادرهای که فرزند عزیزشون در این شب به دنیا اومدن تولد فرزندشون رو تبریک میگم یلداتون مبارک این هم مراحل شب یلدا                      ...
3 دی 1392
1